قالب وبلاگ
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ

script src="http://431.ir/ads/feed/show_banner.php?AdsID=61450&num=8&percent=20&size=1&direction=1&cat=0&subcat=0&theme=0&domain=bziran.com" > علمی وفرهنگی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لرد پاپ آپ

[ یادداشت ثابت - دوشنبه 95/3/4 ] [ 3:54 عصر ] [ نیما نظریان پور ]

5راهکار ساده برای تقویت چشم

علت این امر افزایش ساعات کار با رایانه در محل کار و منزل و همین طور تماشای طولانی مدت تلویزیون‌هایی است که روز به روز بزرگ تر و شفاف تر می شود. به نوشته گاردین بسیاری از افراد معتقدند که همه افراد سرانجام باید از عینک یا لنز استفاده کنند چون در گذر سال های عمر، ضعیف شدن چشم امری طبیعی محسوب می شود.
 
این نکته تا حدودی صحیح است اما درست از وقتی که فرد عینک می زند یا از لنز طبی استفاده می کند، دید چشم هایش سال به سال بدتر می شود. تقریبا همه افرادی که عینک می زنند از بالارفتن نمره چشمشان شکایت می کنند.
 
البته تعداد زیادی هستند که به علت بیماری ها و مشکلات چشمی باید از عینک یا لنز استفاده کنند اما بیشتر مردم و افرادی که به قصد اصلاح دید خود عینک می زنند، می توانند با تمرینات ساده ای که طی 5مرحله عضله چشم را تقویت می کند، به میزان زیادی از ضعیف تر شدن بینایی خود جلوگیری کنند.
 
این تمرینات هیچ خطری برای چشم ندارد و اگر به مدت چند هفته متوالی انجام دهید، آثار آن را در بهبود بینایی خود درخواهید یافت.
 
*پلک زدن: پلک زدن به عنوان یک راهکار ساده برای تمرکز طولانی تر و تمیز کردن چشم است. کاربران رایانه معمولا عادت به پلک زدن ندارند و اغلب وقتی پای تلویزیون می نشینند پلک نمی زنند. حال به عنوان یک تمرین و برای تقویت عضله چشم به مدت چند دقیقه و هر 4ثانیه یک بار پلک بزنید.
 
سپس سعی کنید به مدت 2دقیقه پلک نزنید. آیا تفاوت را احساس می کنید؟ وقتی پلک می زنید، چشم ها یک ثانیه کوتاه را در تاریکی تجربه می کنند و همین تاریکی باعث بهبود عملکرد چشم و آمادگی بهتر برای دریافت اطلاعات جدید می شود.
 
*ماساژ با کف دست ها: این کار باعث کاهش فشار چشم ها و استراحت دادن به چشم ها می شود. برای این کار چشم ها را ببندید. با کف دست چشم ها را بپوشانید. دست ها را به اندازه ای به چشم نزدیک کنید که بتوانید به راحتی پلک بزنید و فشار زیادی روی ماهیچه چشم وارد نکنید. 2دقیقه به همین حالت بمانید. با این کار به چشمان خود استراحت می دهید و گرمای دستتان نقش مهمی در کاهش فشار به چشمانتان ایفا می کند. اگر در یک روز پرکار چند دقیقه این کار را انجام دهید، متوجه تاثیر شگفت انگیز آن بر عضله چشم خواهید شد.
 
*عدد هشت: این تمرین باعث افزایش انعطاف پذیری ماهیچه چشم می شود و با این که کار بسیار ساده ای است، بسیار تاثیرگذار است. در فاصله 7متری خود یک عدد هشت بزرگ انگلیسی را قرار دهید. به مدت چند دقیقه با چشم های خود عدد هشت را که به صورت یک مارپیچ است، دنبال کنید.
 
*دور و نزدیک: این تمرین را تقریبا در هر مکانی می توان انجام داد. در یک صندلی راحت بنشینید. انگشت شست خود را در فاصله 10سانتی متری از چشم ها قرار دهید. به انگشت خود نگاه کنید سپس به یک شیء با فاصله دورتر بنگرید. با هر بار تنفس عمیق، زاویه دید خود را تغییر دهید به گونه ای که یک بار به شیء نزدیک و یک بار به شیء دور نگاه کنید. این کار باعث تقویت ماهیچه چشم و بهبود بینایی می شود.
*زوم کردن: روی یک صندلی راحت بنشینید به یک شیء نزدیک متمرکز شوید و سپس چشم ها را به پایین بدوزید. پس از چند دقیقه با تکرار این کار متوجه انعطاف پذیری عضلات چشم خود خواهید شد. این تمرین نیز به تقویت ماهیچه ها و بهبود کارکرد چشم منجر می شود.

     منبع:شفاف




ادامه مطلب

[ جمعه 95/3/14 ] [ 4:18 عصر ] [ نیما نظریان پور ]

سالروز رحلت امام خمینی(ره) بر عاشقانش تسلیت باد

fdf

سالروز رحلت امام خمینی(ره) بر عاشقانش تسلیت بادگل تقدیم شما




ادامه مطلب

[ پنج شنبه 95/3/13 ] [ 11:2 عصر ] [ نیما نظریان پور ]

ساسانیان

ساسانیان
ساسانیان

بعد از انقراض سلسله اشکانیان سلسله ساسانیان روی کار آمد.اردشیر پاپکان شخصی بودکه به دشمنی با اردوان پنچم برخاست و پایه های  حکومت ساسانی را پایه ریزی کرد.سلسله ای که از سال 224 تا 651 میلادی (427 سال) بر ایران فرمانروایی کردند وآخرین سلسله و دودمان پیش از دوره اسلامی بودند.

 

نام سلسله ساسانیان از ساسان گرفته شده بود.پایتخت ایران در آن زمان تیسفون بود که در بغداد بود.بعد از رو کار آمدن ساسانیان ایران رفته رفته بزرگ می شد به طوری که به عزمت ایران در دوران هخامنشیان نزدیک شد.ساسانیان فرهنگ خالص ایرانی را دوباره برگرداندن و هر آنچه را که یونانی ها در ایران از لحاظ فرهنگی را جا گذاشته بودند از بین بردند.ساسانیان ایرانیان را مانند دوره هخامنشیان یکپارچه  کرد و با تشکیل دولتی متمرکز وحدت را در کشور تامین کرد.ساسانیان از لحاظ مذهب و نظامی هم توانمند بودند و از مرزهای خود تا آخرین سال های برپایی حکومتشان محافظت کردند.اولین اشتباه ساسانیان که عوامل سقوط آنها را فراهم کرد زمانی بود که در دوره خسرو پرویز سپاه ایران طی 21 روز با اسلحه های سنگین در نبرد اورشلیم پیروز شد و با فرستاده شدن چلیپای ترسایان (صلیب اصلی مسیح) به ایران باعث خشم رومیان مسیحی شد و جنگ هایی صورت گرفت و ایرانیان در این چند جنگ شکست خوردند و عقب نشینی کردند. بعد از شکست خسرو پرویز در جنگ با روم او با بدرفتاری با اطرافیان سبب شکل گیری توطئه هایی بر علیه وی شد تا جاییکه با آنهمه جلال و شوکت روانه زندان گردید و چند روز بعد در زندان کشته شد.نوشته اند که شیرویه (قباد)نیز در مرگ پدرش دست داشته.بعد از خسرو پرویز قباد بر تخت نشست او در ابتدا کارهای خوبی انجام میداد و جایه خود را در قلب مردم باز میکرد اما همه اینها نیرنگی برای مستحکم کردن جایگاهش بود چون اندکی بعد از آن تمام برادران خود را کشت و مدتی بعد هم خود او در گذشتر زمانی کوتاه چرخه‌ای مرگبار از کینه توزی، جاه طلبی و خونخواهی آغاز شد که حکومت ساسانیان را روز به روز سست تر می کرد. بسیاری از بزرگان و ارتشیان کشته شده تا آنجا که در نبود مردان خاندان،پوراندخت دختر خسرو پرویز و پس از او،آزرمیدخت، خواهر پوراندخت را به شاهی برگزیدند.بعد از پوراندخت طی چهارسال دوازده نفر به تخت نشستند که یا بعد از چند روز یا از مقام بر کنار میشدند و یا کشته می شدند.اما سرانجام در سال 632 یزد گرد سوم که نسبت نزدیکی با خاندان نداشته بر تخت نشست.زمانی که او بر تخت نشست تمام عوامل انقراض سلسله ساسانیان پدیدار شده بود و یزد گرد سوم هم جوان بود و هم بی تجربه و کسی هم از خاندان شاهی  به دلیل کشتار قباد وجود نداشت تا به او کمک کند.سرانجام عمرابن خطاب از ناتوانی مرزبانان ایرانی آگاهی یافت و رفته رفته به کشور نفوذ کرد. بازمانده سپاه ایران درنبرد پل پیروز شده، ولی دو نبرد سرنوشت سازِ قادسیه و جنگ نهاوند با پیروزی اعراب پایان یافتند و پس از سقوط نهاوند دیگر ایران نتوانست انسجام خود را دوباره بدست آورد و همه شهرهای ایران یکی پس از دیگری بدست عربهای تازی افتاد. پایتخت ایران، شهر تیسفون در 637 میلادی به دست اعراب افتاد، یزدگرد سوم با سرنوشتی نامعلوم گریخت و اثری از او نماند. با مرگ یزد گرد سوم در سال 651 میلادی، شاهنشاهی ساسانی پایان یافت.




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 95/3/12 ] [ 2:23 عصر ] [ نیما نظریان پور ]

بررسی کامل نامه پیامبر به خسرو پرویز

گرد آورنده:نمدن ما

بررسی کامل نامه پیامبر به خسرو پرویز

داستان پاره کردن نامه پیامبر توسط خسرو پرویز، شاید افسانه ای بیش نیست.
برخی از پژوهشگران بر این باورند که پیامبر اسلام نامه ای به هیچ یک از پادشاهان ننوشته است و آنچه در تاریخ نوشته اند ساخته ی دست خلفا برای توجیه حملاتشان به نواحی گوناگون است. آنها برای صحبتشان دلایل گوناگون می آورند که البته مورد بحث ما نیست.

 

صحبت ما فقط درباره ی ایران و خسرو پرویز است

همه ی ما داستان پاره کردن نامه پیامبر توسط خسرو پرویز را شنیده ایم و شاید در نظر بسیاری از ما این رویداد، یک حقیقت تاریخی فرض شود اما باید پذیرفت که در این داستان ابهامات زیادی وجود دارد و حتی برخی از مورخین رویداد دیگری را نقل کرده اند.
گرچه عده ای بر این باورند که نامه پیامبر به خسروپرویز هنوز هم صحیح و سالم، موجود و در دسترس است؛ و با توجه به همین موضوع داستان پاره کردن نامه پیامبر توسط خسرو پرویز را رد می کنند. اما این موضوع هم با ابهامات زیادی روبروست و به طور قاطع نمی توان آن را پذیرفت. در این نوشتار از روی شواهد و قراین تاریخی به بررسی این موضوع می پردازیم.

آنچه مشهور است…
در بسیاری از کتاب ها و مقاله ها با استناد به منابعی مانند طبری این داستان را نقل می کنند :
در سال ششم یا هفتم هجری، پیامبر اسلام(ص) ضمن نامه ای خطاب به خسروپرویز، وی را به دین اسلام فرا خواند.(متن نامه در ادامه مطالب )
چون نامه ی پیامبر را بر خسرو خواندند، خشم او را فرا گرفت که به چه جرأتی پیامبر نام خود را قبل از نام شاهنشاه ایران آورده لذا خسرو پرویز نامه را پاره کرد و به فرماندار یمن- به نام «باذان» – که از دست نشاندگان حکومت ساسانی بود نوشت: به من گزارش رسیده مردی از قریش در مکه مدعی نبوت است. دو نفر از افسران ارشد خود را به سوی او اعزام کن تا از احوال وی پرس و جو کرده ، او را دستگیر کنند و برای من بفرستند.
شاید چندین و چند بار با چنین مواردی در کتاب های تاریخی آموزش و پروش و همچنین کتاب های دروس عمومی دانشگاه ها مواجه شده باشیم؛ اما به راستی این گونه بوده است؟!

کلیات داستان
اگر از جزئیات این داستان صرف نظر کنیم و به کلیات این داستان در گفته تمام مورخانی که این داستان را نقل کرده اند نگاهی بیندازیم، سه مرحله در این رویداد مورد توجه قرار می گیرد:
– پیامبر اسلام به خسرو پرویز نامه ای فرستاد.
– دو فرستاده از جانب ایران توسط باذان(فرماندار یمن) به سوی پیامبر رهسپار شدند.
– پس از بازگشت فرستادگان از جانب پیامبر، باذان مسلمان شد و دیگر ابنای پارسی مقیم یمن نیز با وی مسلمان شدند.
باید توجه داشت که یمن در آن روزگار جزء اراضی ایران ساسانی محسوب می شد.

جزئیات داستان

داستان پاره کردن نامه پیامبر توسط خسرو پرویز را مورخانی مانند طبری(سده های 3 و 4 ه.ق)، ابن بلخی(سده 6 ه.ق)، ابن اثیر(سده های 6 و 7 ه.ق)، و… نقل کرده اند.
نامه پیامبر را غالباً، این چنین روایت کرده اند :

بسم الله الرحمن الرحیم
من محمد رسول الله الى کسرى عظیم الفارس. سلام على من اتبع الهدى و آمن بالله و رسوله و شهد ان لااله الا الله وحده لاشریک له و ان محمد عبده و رسوله. ادعوک بدعاء الله فانى رسول الله الى الناس کافه لانذر من کان حیا و یحق القول على الکافرین. فاسلم تسلم . فان ابیت فان اثم المجوس علیک.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
از محمد(ص) پیامبر خدا به پادشاه بزرگ ایران. درود بر آنکس که از راه راست پیروی کند و به خداوند و رسول او ایمان آورد و گواهی دهد که خدایی بجز خدای یگانه و بی شریک وجود ندارد و محمد(ص) بنده و رسول اوست. من ترا به پذیرفتن دین خدا عز و جل فرامیخوانم? زیرا فرستاده او بر همه جهانیانم تا پیام او را بر همه کافران ابلاغ کنم. پس ایمان آور تا رستگار شوی? و اگر چنین نکنی گناه مردم مجوس بر تو باد!»
[البته در برخی منابع با تغییرات کوچکی همراه است]


جزئیات این داستان در تاریخ طبری نسبت به منابعی مانند فارسنامه ابن بلخی و تاریخ کامل ابن اثیر کمتر است؛ در حالی که طبری نسبت به منابع دیگر کهن تر می باشد.
به طور مثال دلیل خسرو پرویز برای پاره کردن نامه، در تاریخ طبری نقل نشده و تنها گفته شده است: و خسرو نامه پیمبر را بدرید تاریخ طبری، جلد سوم، ص 1142
اما در فارسنامه دلیل پاره کردن نامه و همچنین پرخاش خسرو به فرستاده پیامبر نقل می شود : پرویز خشم گرفت بر فرستاده ی پیغمبر علیه السلام و نامه بدرید و گفت چرا نام خویش پیشتر از نام من نبشت – فارسنامه ابن بلخی، ص 106
طبری در ادامه می نویسد: پس از آن خسرو به باذان فرمانروای یمن نوشت که دو مرد دلیر به نزد این مرد حجازی فرست که او را سوی من آرند. – تاریخ طبری، جلد سوم، ص 1142
می گویند که آن دو شخص نزد پیامبر رفتند و پیامبر آنان را به اسلام خواند. و پیامبر با توجه به وحی الهی که به ایشان رسید، پیش بینی مرگ خسرو را کردند و در نتیجه فرستادگان موضوع را به باذان گفتند و باذان با تحقق این پیش بینی به اسلام گروید. تاریخ طبری، جلد سوم، ص 1143

بررسی ابهامات
همان طور که می بینید اگر کلیات داستان را جدا از جزئیات آن بررسی کنیم، چیز دیگری حس می شود اما علاوه بر اینکه مورخان نظر یکسانی به این جزئیات ندارند؛ اگر جزئیات گفته شده را دقیق تر بررسی کنیم ابهاماتی بوجود می آید.

تاریخ طبری و تاریخ یعقوبی(سده های 3 و 4 ه.ق)، کهن ترین منابعی هستند که از نامه ی پیامبر به خسرو پرویز سخن گفته اند.
جالب آنکه یعقوبی موضوع دیگری هم در این باره نوشته است. وی از جواب خسرو پرویز به پیامبر سخن گفته است : و خسرو [در جواب نامه پیامبر] بدو نامه ای نگاشت و آن را در میان دو پاره حریر نهاد و در میان آن دو، مُشکی گذاشت. چون فرستاده آن را به پیامبر داد، [پیامبر] آن را گشود و مشتی از مشک برداشت و بویید و به یاران خویش هم داد و گفت: «ما را در این حریر نیازی نه و از پوشاک ما نیست، باید البته به دین من درآیی یا خودم و یارانم به سرت خواهیم آمد و امر خدا از آن شتابنده تر است، اما نامه ات، پس من از خودت به آن داناترم و در آن چنین و چنان است» و آن را نگشود و نخواند و فرستاده نزد خسرو باز گشت – تاریخ یعقوبی، ص 443

به هر حال در بسیاری از منابع مانند مسعودی، طبری، بلعمی، ابن بلخی، ابن اثیر و ابن خلدون چنین آمده که پس از نامه پیامبر به خسرو پرویز، خسرو به باذان دستور داد دو نفر نماینده به مدینه بفرستد (یا خود از مداین فرستاد) همانطور که اشاره شد، در منابعی که رویداد پاره کردن نامه پیامبر توسط خسرو پرویز را آوردند؛ نقل می شود که این دو شخص برای دستگیر کردن پیامبر و یا بیم دادن ایشان روانه عربستان شدند. اما باید توجه داشت که فرستادن تنها دو شخص برای دستگیری شخصی مانند پیامبر آن هم در شبه جزیره عربستان کاری بسیار غیر منطقی و غیر معقول به نظر می رسد و باید بررسی کرد که دستگیری پیامبر چه سودی برای خسرو می توانسته داشته باشد؟! از طرفی در تاریخ ساسانیان به کرات به فرستادن سفیرانی برای گفتگو به سوی کشور های دیگر بر می خوریم و با توجه به روایت یعقوبی فرستادن این اشخاص بیش تر به فرستادن اشخاصی برای گفتگو می ماند. برخی از مواردی که درباره رفتار دو فرستاده و واکنش پیامبر در برابر آنها نوشته اند به هیچ وجه با قضیه دستگیری پیامبر همخوانی ندارد، به طوری که صحبت های جالبی درباره چگونگی پیرایش صورت به میان می آید:
هنگامی که آن دو تن به نزد پیمبر آمدند، ریش خود را تراشیده بودند و سبیل گذاشته بودند. و پیمبر دیدن آنها را خوش نداشت و سوی آنها نگریست و گفت: «کی گفته که چنین کنید؟»
گفتند: «پروردگار ما چنین گفته» مقصودشان خسرو بود. پیغمبر گفت: ولی پروردگار من گفته است که ریش بگذارم و سبیل بتراشم – تاریخ طبری، جلد سوم، ص 1143

جدا از این موارد، بر طبق این داستان، باذان (فرماندار ایرانی یمن) که مسئول رسیدگی به این موضوع شد؛ اقدام به دستگیری کسی نکرد و حتی به اسلام گروید. شاید به ذهن آید که باذان با تدبیر خودش و بر خلاف نظر خسرو به جای آنکه دو نفر را برای دستگیری پیامبر فرستاده باشد، برای گفتگو فرستاده است؛ اما باید بررسی کرد که آیا باذان ریسک نافرمانی از شاه شاهان را می پذیرد یا خیر؟! به هـر حـال باذان مسئـول اجــرای دستوراتی است که از شاهنشاه ساسانی به وی می رسد و در صورت نافرمانی باید پاسخ گو باشد. این احتمال هم وجود دارد که خسرو پرویز پیگیری این موضوع را به باذان سپرده باشد و در این باره به وی اختیار تام داده باشد.
اگر به منابع دیگری که شرایط شاهنشاهی ساسانی را نقل کرده اند توجه کنیم؛ ابهامات دیگری هم بوجود می آیند.
تمام اطلاعاتی که از منابع مختلف تاریخی (ایرانی، بیزانسی، ارمنی، گرجی، سریانی، مصری و …) درباره تشریفات دربار تیسفون به ما رسیده اند، حاکی از آنند که این تشریفات سنگین ترین نمونه نوع خود در همه جهان باستان بوده است، و از جمله خود این تشریفات نیز پیچیده ترینشان تشریفات مربوط به باریابی کسان به نزد شاهنشاهان ساسانی مخصوصاً دوران خسرو پرویز بوده که گذشتن از یک هفت خوان واقعی رستم را برای آنان ایجاب میکرده است، بطوریکه حتی پادشاهان درجه دوم نیز اجازه چنین باریابی را جز با حفظ این مراسم نداشته اند و در اینصورت نیز هیچیک از آنان نمی توانسته اند از فاصله معینی به شاه نزدیکتر شوند. (در این باره میتوان بررسی جامعی را در ایران در دوران ساسانیان Arthur Christensen یافت که در آن از دیگر مورخان غربی نیز که در این زمینه گزارشهایی داده اند نقل قولهای متعدد شده است.)
در چنین شرایطی تصور اینکه یک عرب گمنام از بیابان حجاز، به نمایندگی از جانب یک عرب دیگر که شاید برای دربار ساسانی به همان اندازه خود او گمنام بوده است، در دربار حاضر شود و مستقیماً نامه را به خسرو پرویز بدهد!!! کمی سخت می آید.
برخی می گویند، پیش بینی های موبدان زرتشتی هم در زمان انوشیروان – که مصادف با ولادت با سعادت حضرت محمد (ص) بود – و هم در زمان خسرو پرویز- که هم زمان با بعثت نبی خدا بود – امکان ورود این نماینده ی عرب را به دربار ساسانی می دهد. بسیار عالی این حرف سنجیده و قابل قبولی است. اما آیا به راستی کسی که اینچنین به پیش بینی پیامبر بودن یک نفر معتقد می شود و تشریفات مهم را برای این موضوع نادیده می گیرد؛ بدین گونه با نامه ی آن شخص برخورد می کند؟! این هم کمی غیر منطقی به نظر می آید و یک تناقض است.

باید تـوجه داشت که در شـاهنامه که به نظر می رسـد فردوسی از منابع ایرانی و گفته های دهقانان بهره برده است، اثـری از چـنین نامـه ای نیست و به هیچ وجـه داستان پاره کردن نـامه پیامبـر در شاهنامه نقل نشده است و این مورد هم به ابهامات این داستان می افزاید.
ابهامات هنگامی بیشتر می شود که با بررسی زمان فرستاده شدن نامه های پیامبر به پادشاهان دیگر، در می یابیم که این نامه ها همزمان با سال هایی بوده است که پیامبر دچار مقابله با رویداد های مهمی در داخل سرزمین حجاز بوده است و هنوز بسیاری از اعراب اسلام نیاورده بودند.
در آخر باید پرسید که چرا داستان پاره کردن نامه توسط خسرو پرویز تا این حد مورد توجه قرار گرفته و همه گیر شده است؛ اما مسلمان شدن باذان -که تقریبا تمام مورخانی که از پاره شدن نامه سخن گفته اند بدان اشاره کردند- تا این حد گمنام مانده است؟ این موضوع هم به ابهامات می افزاید.

نتیجه گیری

شاید آنچه باعث شده است که داستان پاره کردن نامه پیامبر در نزد برخی باور پذیر شود غرور خسرو پرویز باشد. با خواندن برخی از منابع تاریخی، چهره ای که از خسرو پرویز ترسیم می شود، چهره ای مغرور و خود سر است. این چهره ی مغرور و خود سر از خسرو در داستان هایی مانند خسرو و شیرین هم نمایان می شود. اما باز هم روایاتی وجود دارد که چنین چهره ای را به خسرو پرویز نسبت نمی دهند.
به طور کلی باید پذیرفت که موضوع نامه پیامبر به خسرو پرویز با ابهامات زیادی روبرو است و هیچ کدام از روایات را در این باره به صورت قاطع نمی توان پذیرفت. اما اگر قرار بر آن است که از این رویداد یاد شود؛ باید به روایات ضد و نقیض اشاره کنیم و از آوردن ابهامات و تضاد های موجود در یک روایت غافل نشویم. بهتر است در چنین موضوعی که گفته های ضد و نقیض وجود دارد و نمی توان روایتی را بر دیگری برتری داد؛ صرفا از آن با عنوان «یک موضوع مبهم تاریخی» نام ببریم.
نمی شود در یک دادگاه شخصی را محکوم کنیم و بر اساس یک رویداد مبهم و البته اثبات نشده برای او حکم اعدام ببریم؛ بحث تاریخی هم به همین صورت است و باید با بررسی های دقیق صورت بگیرد.

………………………………………………..

بن مایه ها:
محمد بن جریر طبری. ترجمه: ابوالقاسم پاینده. تاریخ طبری، تاریخ الرسل و الملوک. تهران: اساطیر، 1375

احمد بن اسحاق یعقوبی. ترجمه: محمد ابراهیم آیتی. تاریخ یعقوبی. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1374

ابن بلخی. به تصحیح: گای لیسترانج،رینولد الن نیکلسون. فارسنامه. تهران: اساطیر، 1384
عبدالحسین زرین کوب. تاریخ ایران بعد از اسلام. تهران: امیر کبیر، 1343، 1362

با سپاس از :
شاهنامه فردوسی
سایت علمی دانشجویان ایران
سایت تبیان




ادامه مطلب

[ چهارشنبه 95/3/12 ] [ 2:19 عصر ] [ نیما نظریان پور ]